ما دختریم
. . .
مهم نیست چند سالمونه
. . .
هرچقدرم که بزرگ شده باشیم :
وقتی یه جا یه پارک خلوت میبینیم
. . .
میریم میشینیم رو تاب . . .
با بیشترین شتاب تاب میخوریم . . .
وقتی اسباب بازی فروشی میبینیم
. . .
وامیسیم پشت شیشه دونه دونه عروسکارو نگاه میکنیم . . .
جامدادیمون عروسکیه
. . .
و توش پر از مدادا و خودکارا و پاک کنای رنگارنگه . . .
وقتی پاستیل و شکلات و بستنی رنگارنگ میبینیم
. . .
لبامونو جم میکنیم و میخوایم . . .
خیلی از لباسامون عکسای کارتونی و فانتزی داره
. . .
عاشق رنگای شاد و فانتزیم . . .
بعضی وقتا سر چیزای کوچولو یهو قهر و لجبازی و ناز میکنیم . . .
وقتی سوسک و عنکبوت میبینیم جیغ میزنیم و از سر کوله یکی بالا میریم . . .
روزی چندین بار خودمونو تو آینه نگاه میکنیم و جلوش آهنگ میخونیم و میرقصیم . . .
ماهمینیم...
ما دختـــریم...
برچسبـها :
غمـــــی که حاصل از رفتن
یه الاخـــــی از زندگیتون باشه
غـــــــ
ــم نیست که
گــــــود بای پارتـــی جعـــــــــــعـــــفره
برچسبـها :
بسمه تعالی خطی چند دربهانه هفته معلم از یک معلم شماره اول / بهار1394 باسلام وادب به مشابه باران وتبریک زلال به خودم وهمکاران ، دربهانه امروز که به نام من جاری است. اردیبهشت است وحرفهای بهشتی واردرساحت مطهر مطهری ومطهری ها....!حرف هایی که بوی پاکی- بوی عشق- بوی مطهری وبوی پیغمبری دارد وبه راستی که چنین رایحه ای ازوجود « من » برپاست ، مگرنه اینکه معلم من درباب من چنین فرمود : « معلمی شغل انبیاست... » حضرت امام خمینی (ره) .اماحیف ،متاسفانه بعضی ها،حتی آنانی که که ازجنس خودمانند، خطابه هامی خوانند،غزلهاومثنوی هامی سرایند وگاه اسب سخن به تازی می تازند،هنوز به درک واقعی آن کلام ناب نرسیده اندونمی دانم که کی می رسند وشاید...!واینجا شد که برای بزرگ مقام « خودم » مطالبی چند به ذهنم آمد که اگرلطف اصل بیان آزادی مداد وکلام شامل حال مدادم گرددآن مطالب چندراچنین به نگارش می آورم وشاید هم بعدها یعنی پس از این نوشتار،مدادم بشکند ویادفترم پاره پاره شود...!اما درعین حال می نویسم ومی نویسم تاتذکری باشد برای سخنوران وسرایندگان که خوب بلدند بخوانند یا بسرایند که خود هم می سرایم ، می نگارم وهم بلدم بخوانم... . من باب اشاره مطالبی که درذیل می آید به مناسبت 12اردیبهشت« همان روز من » در12بند ساخته وپرداخته می شود... 1/ زهی سعادت که روزمن به نام مبارک شخصیتی است که خود استادی به تمام معناست،والاست،اما آنچه که درذهنم جاری ست اینست که چرادرتقویم،شهادت آن بزرگ مرد،برای من معلم رقم خورد...؟مگرنمی شدبه یمن میلادمسعودش مرایادکنند که بدین مبارکی،دلم روزی رابه شادی بگذارند؟درحالیکه تقویم راکه ورق می زنم،روزپدررامیلادمبارک آقاامام علی (ع)– روززن رابه نام بزرگ بانو حضرت فاطمه(س)–روزجانبازرامقارن باولادت حضرت ابالضل العباس(ع)–روزپاسداررامصادف باحضرت امام حسین(ع)–روزپرستار راهمزمان باولادت بی بی حضرت زینب(س)و...می بینم که جای بسی خرسندی است چراکه با شادی وشعف همراه هست وخودمی دانیم که شادی وسرورازانعام جاری الهی است ومن اینجا می مانم ویک روزشهادت که شده روزمن !وسوال که چرااین نعمت یک روزه ازمن گرفته شده؟ واین کجای قشنگی است؟! 2/ کجای قشنگی است؟یک معلم که خودمادرتمام مشاغل وحِرَف هست،خودسرشکسته حرفهای حِرَف شود!که قدرمادردانستنی ست. 3/ کجای قشنگی است؟که من برای معاشم فریادبرآورم وهرساله درآستانه هفته ام،مجلس تحصن بنشینم وجلوی آدم هایی که خود به ایشان«باباآب دادوبابانان داد» راآموخته ام،التماس همان آب ونان شوم که شایددانش آموزم،مرایادکندازآنچه یادش داده ام .! 4/ کجای قشنگی است؟که درادامه التماس،یعنی پس ازتحصنم برای لقمه نانی وجرعه آبی،برپیشانی ام مُهـرداغ کرده وپرونده ای سربسته ویانه سرگشاده درواحد حراست اداره ام،تدوین نمایندوآنهم به شکلی نازیباصحافی ام کنندتامِن بَعدوبه شرط سکوت ومرزخفه شدن درکنارتابلوی کلاسم حاضرشوم...!وآیااین است نگهبانی از« من »؟ وحراست یعنی حراست ومدافع من یا مرافب یا مقابل من ...؟ 5-کجای قشنگی است؟وکمال انصاف وعدالت است که فلانی که مدرکش زیردیپلم یاحتی زیرتراست درفلان شرکت یافلان...(مثلاً شرکت نفت و..که آبیارباغچه هاویاتلفن چی ویانگهبانی است)دارای حقوق آنقدری باشد،امامعلمی که بالاترین مدرک راداردوسالها گچ به قورتش رفته وخواهدرفت،حقوقش اینقدری! باشد..!که همان دربرابرزن وفرزندش سرافکنده آید. 6/ کجای قشنگی است؟که من درزنگ آخر،منتظر بمانم تادانش آموزان سرویسم یکی یکی بیایند تاازسرویس شان عقب نمانند. 7/ کجای قشنگی است؟که من پس ازدرس وکلاسم، برای لقمه نانی،نمازم بله نمازم وناهارم رادرفلان آژانس...درحالیکه وظیفه ام چیزدیگری است وآن به مطالعه وتحقیق گذشتن است نه درتاکسی گذشتن... 8/ کجای قشنگی است؟روزی راکه مسافری سوارشودوبرسرمبلغی یکی به دوکندوجالبی اش آن شودکه چون نگاه به نگاه اُفتد،ببینم دانش آموزم باشدواینجاست که چگونه روزبعددرکلاس درسم ... 9/ کجای قشنگی است؟جایگاه والای«من»چنان به زیرآیدکه دانش آموزم یا پدرویابدترازآن مادرش دربهانه های ریزودرشت ،حتی به بالای چشمت ابروست!جسارت کندوبرایم آستین بالا زند!امانه آن آستینی که مشهوراست..! وبدازبدترآنکه راهنمایش همکاردیگرم باشدکه بخاطرحفظ پستش ومیزنشینی اش بهمراهی اش درآیدوباایشان مرابه جشن پتو بیارند..!واینجاست که جایگاه من والاترمی شود! 10/ کجای قشنگی است؟وقتی نماینده«من»درمجلس ،که خود فرستادمش،درصحن علنی مجلس درجواب خواسته بحق معلمان همانا مایی که خطاب خطابه هاومنابروتریبون ها ومثنوی هاوغزلهائیم،بانگ برمی آوردکه:«تعدادشماهازیاداست و...»ـ مضمون کلام ـ وخانواده کم جمعیت وپرجمعیت رادرمثال ماآورد...ای مرحبا براین تفکرعمیق وروشفکرانه! 11/ کجای قشنگی است؟وقتی چیزی به فیش بعضی کارمندان سایر،اضافه می شودودرکنارآن ودرطول سال مزایایی به عنایت ویژه عطایشان می گردد،هیچ کس متوجه نشده،اماهمینکه چیزکی به حقوق مااضافه می شود برای رسانه های صوتی–تصویری-نوشتاری سرعنوان خبرهای روزوماه وسال می شودوپیشرفته تراینکه خودمی شویم معروفِ نقل زبان یاواتساپ پیرزن های مجلس نشین کوچه ها. 12/ کجای قشنگی است؟که حرمت وارزش«من» جوری شود که بجای نوشتن کتاب ومقالات علمی و...بیایم ازفرط دردهاونگرانی هاوافسوس هابرای خودم وروزخودم چنین خطی بیاورم!مگرمن « باباآب نان دادرا» نیاموخته ام؟پس کوبهایی که من هم به بهایی آبروداربرای خودواهلم آبی ونانی آوَرم! واین بودچنددغدغه من...که البته صندوقچه دلم پراست ازاین کیسه دغدغه ها وگفته ها... ودرآخر، من امروز، دوازده اردیبهشت ، یک معلم هستم تاهفت روزدیگر ودیگر ... شنبه 12/02/1394
برچسبـها :
خودت می دانی که فقط نوشتن حالت را بهتر می کند و نـمی نویـسی!… مثل وقت هایی که می دانی فقط از خانه در آمدن حالت را بهتر می کند و خانـه می مـانی!… یا مثل وقت هایی که می دانی فقط از تخت بیرون آمدن حالت را بهتر می کند و در تخـت می مـانی!… نه که نخواهی بهتر شوی فقط نمی توانی… همیـن… حرفــــ دلــ سما : غروب که می شود شهر خالی ست از نگاهت… و من گم می شوم هر غروب ، بی نگاهت…
برچسبـها :
ﻣــــــﺎ ﺁﺩﻣـــــــﺎ ﻭﻗﺘـــــــﯽ ﻋﺎﺷــــــﻖ ﻣﯿـــــﺸـــــــﯿﻢ ﻣـــــــــﯿﮑـــــــﻨﻪ ..! حرفــــ دلــ سما: چه گناهی ؟
ﺑﻪ ﺟـــﺎﯼ ﺍﯾـــﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑـــﻮﺩﻥ ﺑـﺎ ﻋشـــــﻘﻤﻮﻥﻟــــﺬﺕ ﺑــــﺒــــﺮﯾﻢ ،
ﺗــــــــــــﺮﺱ ﺍﺯ ﻧــــﺒــــﻮﺩﻧﺶ ﺩﺍﻏـــــــــﻮﻧﻤﻮﻥ
ﺷــــــــﮑﺎﮐﻤﻮﻥ ﻣﯿـــــــــﮑﻨﻪ …!!
ﺑــــــــــﺪ ﺧﻠﻘﯽ ﻣــــــیکـﻨﯿﻢ ..
ﺩﻋـــــــــــﻮﺍ مــــــــــــــیکنیم ..
ﺑـــــــﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ مـــــــــــیکنیم …
ﻗــﻬﺮ ﻣــیکـﻨﯿﻢ ﻭ سـﺮﺩ ﻭ ﺳــــﺮﺩﺗﺮ مــــﯿﺸﯿﻢ…
ﺍﯾــــــــﻨﺎ ﻫﻤــــــــﺶ ..
ﺑـــــﺨﺎﻃﺮ تــــــــرﺱ ﺍﺯ ﺩﺳـــﺖ ﺩﺍﺩﻧﻪ
کـــــــاش تــــــــضمینی برای این نرفتن بود…
تو مرا تنگ در اغوش بگیر ……
تن تو عین بهشت است جهنم با من !
برچسبـها :
اُکسیژن میخواهم چکار ؟!
این تـــلخ ترین عذاب دنــیـــآست
بعضیهـــــآ ♥
دوستــ داشتـنی هـستند ♥
امــــآ ...
نبـــآید دوسـتـشـآن داشت ...
وقتی ...
" دلیل نـــفس کشیدنم "
بــه رآحتی از مَــن گذشت !
برچسبـها :
¤•----•¤ سما ¤•----•¤
فقط گاه و بي گاه.... آب و هواي دل را مکتوب مي کنم...
همين...
برچسبـها :
اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب.
اهل دانشگاهم
قبلهام استاد است
جانمازم نمره!
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست!
"چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید"
باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم!
کار ما نیست شناسایی هردمبیلی!
کار ما نیست جواب غلطی تحمیلی!
کار ما شاید این است
که مدرک در دست
فرم بیگاری هر شرکت بیپیکر را
پر بکنیم!
برچسبـها :
نیستم...عقب مانده نیستم... فقط کسی رامیخواهم که مرابرای دلم بخواهد...نه برای تنم... تن فروشی زیادشده اما، من چیزهای دیگری هم دارم که توراغرق لذت کند...!
برچسبـها :
کمی دختری می خواهد...
بی روسری.........بی روبنده دلم کمی از ته دل خندیدن می خواهد..... بی خجالت....بی نگاه هرزه دلم کمی باد خوردن به موهایم می خواهد.... بی ترس......بی استرس دلم کمی دویدن در خیابان می خواهد.... بی حرف.....بی حدیث دلم کمی نشستن کنار یار می خواهد.... بی نگاه....بی تعصب دلم کمی بوسه می خواهد.... بی عجله..... دلم فقط کمی دختری می خواهد....
برچسبـها :
دخـتـرکـمـ ...... هیچگاه" هم آغوشی" هایت را با " "اشتباه نگیر...... هیچ مردی در"رختخواب "نامهربان نیست.....
برچسبـها :
مــــــیگویند همه جاهست..... اما نمـــــی دانم چه حکمـــــتی ست که هربار میخواهم.... صــــــــدایش کنم.... نگاهـــــــم به آن بالاها گـــــــره می خورد.... گویــــــــی دیگر دلهره ی از دست دادنش را ندارم..... گوش هایــــــــم را می گیرم..... چشم هایــــــــم را می بندم..... ولی حریف افـــــــــکارم نمی شوم.... چقدر دردناک است فهمـــــــــیدن.... خـــــــــــــــــدایا....کاش یکبار روبرویم بنشـــــینی...
برچسبـها :
هی مردم..... عادت نکنید که هر زنی را فاحشه بنامید..... مردی ست که از همخوابگی باسگ هم نمیگذرد.... اما برای ازدواج به دنبال دختر آفتاب و مهتاب ندیده است....
برچسبـها :
دخــــــتر شدم تا با تمام وجود عاشق یه نفر باشم،فقط یه نفــــــــر... دخــــــــــتر شدم تا با احساسات قشنگ آرومش کنم... دخــــــــــــــتر شدم تا تکیه گاه خستگی های یه مرد باشم... دخــــــــــــــــتر شدم تا به یه نوزاد زندگی ببخشم... ... به ســـــــــــــــــــلامتی دخترای سرزمینم
برچسبـها :
شِیـطاטּ نیـستَم دی ماهـ سالـ 1372
فِرشـته هـَم نیـستم
خُدا هَم نیستم
فـَقط دُختَـرم … !
ازنـوعِ سـاده اش ...
حـَـوا گونہ فـِکـر میـکُنم
نہ سیبـ خوردهام نہ گندم
ولے در صبحـ یكـ روز
مرا از بهشتـ بہ دنیاے زمینے آوردند
همینــ ! ...
فَقـط بـہ خاطـِرِ یـک ســیب
تـا کـُجا بایَـد تـاواטּ داد...؟
مـَ ـטּ هميــْنَمــ
نــ ــﮧ چشـ ـمـآטּ آبے دآرَمــ
نـ ــﮧ كفـ ـش پـ ـآشنـﮧ بُـلـ ـند
روے چَـ ـمـטּ هـآ غَــلـتــ ميزنَــمـ
نـ ـگرآטּ پـ ـآكـ شُـ ـدטּ رژ لبـ ـمــ
نيـ ـسـتمــ...!
خـ ـآلِـصـ ـآنـﮧ هَـمينـَمـْ...!
اینـجـآ مـَـنــ مـے نـویـسَـم
لـحـظـﮧهآیــم را …
عصَـبـآنـےَ تــم را ...
دلــ تـنـگـےهـآیــم را...
گـِـلــِــﮧهـآیـے ڪﮧ هیـچـگـآه
بـﮧ زبــآن آورده نـمےشونـد
و مـُـدآم نـوشتـﮧ مےشـونـد …
چیـــزهـآیـے ڪﮧ روزـے
آزارم مے دآدِه
خـودمــ را …
تــ ــو را …
او را …
هـمــﮧ را …
تــوـےِ آشفتـﮧتــریـن لـحـظـآتـــ هــَـم
مــرآ بـبـیـنـے ظـآهــِـرَم آرام استــ
اَمــــا ایـنــجــآ ڪَـلــمـــﮧهــآم
فــــَـــریـــآد استـــ ...
اینـجـــآ مـــآلـــِ مــَــنـــ استـــ …
مــالـــِـ خـودمــ …
هــَـر جــور دلــَـم بِـخـوآهــد
تــوشــ مےنــویـسـم ...
تــآ آرامــَـم ڪُـنــَـد ...
وقـتـے صـِـدآ ڪــَـم مـےآورم
وقـتـے دَردَمـ مےگـیـــرد ...!
وقـتـے بُـغـضــ مےڪُـنــَـم !....
وقـتـے مـےمـیــرَمـ … !
هــَـرڪـَســ خوشش نیامد
اَز اینـجــآ بـــِــروَد .....
برچسبـها :
سوال یک دختر بچه 9 ساله شیعه از مدیر خود که باعث شد تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند:
ما در کلاس که 24 نفر هستیم،معلم ما وقتی میخاد از کلاس بیرون بره،به من میگه: خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه...و به بچه ها میگه: بچه ها،شما گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم
شما میگید پیامبر ص از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد،آیا پیامبرصلی الله علیه و آله،به اندازه معلم ما،بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی بهم نریزد؟!
جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه:برو فردا با ولیت بیا کارش دارم ,دانش اموز رفت وفرداش با دوستش اومد. مدیر گفت دختر چرا ولیتو نیووردی,مگه نگفتم ولیتو بیار ؟ دانش اموز گفت این ولیه منه دیگه .مدیر عصبانی شدو گفت : منظور من سر پرستته، پدرته، رفتی دوستتو آوردی؟ دانش اموز گفت : نشد دیگه اینجا میگی ولی یعنی سر پرست، پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست. بنازم به این بچه شیعه
برچسبـها :
لازم به آزمودن نبود خدایا دیدی ...
خودم خوب میدانستم
مثل همیشه
مغلوبی از پیش باخته ام
مچ انداختن
بهانه ای بود تا دستانت را بگیرم...
کلی باران فرستادی
تا این لکه های غم را
از دلم بشویی
من که گفته بودم
لکه نیست
زخم است ...
برچسبـها :
{ روزهـــایی هســـــــــت .... کـــه همــه چیــز بــوی "مــــــــ ــــــرگ" میدهــــــــد }
برچسبـها :
اﯾﻨﺠﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺑﺎ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯾﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ...
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ
ﺩﻫﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩﻥ ...
ﻣﺪﺭﻥ باﺷﯽ ﻭ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﺑﻪ ﺑﯽ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ
ﺑﻮﺩﻥ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ :ﺑﺪ ﺷﮑﺴﺖ
ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ !!!
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺮﻑ ﭘﺴﺮ ﺗﺮﻩ ﺧﺮﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻗﺎﺋﻞ
ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ :
ﮐﺎﺭﺵ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ !!!
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﻫﻮﺍ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺷﯽ .....
ﭘﺴﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ : ﻣﺮﺩ ﺷﺪﻩ ...
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮏ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﺎﻥ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ !!!
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺑﺲ ﺍﺳﺖ
ﺩﯾﮕﺮ !
ﻗﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ...
ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﻪ !!! ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﺷﺪﻩ ...
ﭘﺴﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮔﻠﯿﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺏ
ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﺳﺎﻟﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎﺳﺖ ﺑﺎ
ﺩﻭﺳﺖ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺍﺕ
ﭘﺴﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺁﺧﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻫﻮﺱ ﺷﻤﺎﻝ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ
ﺳﺮﺕ ﺑﺰﻧﺪ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺯﻭﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﻫﻮﻝ ﺑﻮﺩ ... ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻗﺤﻄﯽ
ﭘﺴﺮ ﺷﻮﺩ !!!
ﺩﯾﺮ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺗﺮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ !!!
ﭘﺴﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ : ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ... ﻣﯽ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﯿﻮﻓﺘﺪ ...
ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ : ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ !!! ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺩ
ﺷﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺩﻫﺪ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺑﺎ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯾﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ...
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ...
برچسبـها :
بگذار بگویند مغرورم اما من دوستت دارم هایم را دیگر خرج کسی که لیاقتش را ندارد نمی کنم… دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد نه التـــمـاس هـــایم را و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را… به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی درخـتـی از غــــرور کـاشـتم
برچسبـها :
مـــ ــن را بـبـیـــــــن ...!
هـمـچـنـــان ایستــــــــاده اَم ...
آن دختــ ـری کــــه فـکــــــر مـی کــــــردی ,
مـی شکنـــــــد بــــــی تــــــــو ...
مــی شکـــــند امثالـــ ــی مثـــــــل " تـــ ـــــو را " ...............!
برچسبـها :
من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام
که هر وقت دلت خواست خردش کنی…!!!
غرور من اگر بشکند…
با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد.
برچسبـها :
امـآ سکوت میکنم تآ تو نـفهمی... حوآسم به تمآم جزئیآت این دنیآ هـست تمآم و کمآل ...بی هـیچ سآنسوری... دلم که بـشکند دیگر بـند نمیخورد ...! امآ به رویت نمی آورم که زخمش نـآعـلـآج است ... نـآعـلـآج اسـت و ... شآید هـمیـشـــگی ... و گـآهـی مـیآن ایـن هـمه انـسآن نـرمآل کـم مــی آورم از مآندن ، خسته میشوم ...مـیبـرم ...! صـآفم... سآده ام... ایـن دخـتر بـودن رآ دوسـت دآرم ...! مـن یک دخــترم
مـیـبینم ... مـیفهـمم ...من یک دخـترم
مـن یـک دخـترم
مـن یک دخـترم
برچسبـها :
باید مــــــــــــــــرد بــــــاشیـ ـ ـ ـ ـ ... تا بفهمیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ، احســـــاسـ ـ ـ♥ ـ ـ یک زنـ ـ ـ ـ ـ ـ فروشیـــــــ نیستـــــــــ.... هدیـــ♥ـــــه است...
برچسبـها :
من یک دخترم حوای کسی نمیشوم که به هوای دیگری برود... تنهاییم راباکسی قسمت نمیکنم که روزی تنهایم بگذارد! روح خداست که درمن دمیده واحساس نام گرفته ارزان نمی فروشمش... دستانم بالین کودک فردایم خواهدشد... بیحرمتش نمیکنم وبه هرکس ... نمیسپارمش..!!من یک دخترم….!!!
هی پسر….!!!
من یک دخترم….!!!
یک انسانم….
همانند تو….!!!
اما….
عقاید پدربزرگانمان، نگاه هیز مردمانمان…..
مرا متفاوت از تو میخواند…..!!!
تفاوتی که هیچوقت لمسشان نکردم……
اصلا کدام تفاوت….؟؟؟
من ابرو برمیدارم…. توام برمیداری….!!!
آرایش میکنم….توام اینکا رو میکنی….!!!
گوشواره میندازم….توام میندازی….!!!!
لوس حرف میزنم…توام میزنی….!!!
من و تو تنها یک تفاوت داریم…!!!
اما… برای تو… یعنی… آزادی…. جوونی کردن….!!!
من یک دخترم…!!!
کارهایم زنانه است…!!!
افکارم زنانه است…!!!
دوست داشتنم زنانه است…!!
تکیه کردنم به یک مرد زنانه است….!!
من با تمام تفاوت ها پای جنسیتم، زنانگی ام ایستاده ام…..!!
اما تو چی…؟؟؟
مردانگی ات را به چه میفروشی….؟؟
من یک دخترم….!!!
من ب جنسیتم افتخار میکنم…..!!
برچسبـها :
من یک دختــــــرم... نگاه به صدا و بدن ظریفم نکن!! اگر بخواهم؛ تمام هویت مردانه ات را به اتش خواهم کشید من یک دخترم:با احساسات دخترانه ... سختم نکنید! من یک دخترم:مهربانم ... سنگم نکنید! من یک دخترم:ساده ام ... پیچیده ام نکنید! من یک دخترم:عشق واندیشه درجانم است...مسخره ام نکنید! دخترانه گی هایم لطیفند، ا زبری مردانگی هایت خراششان نده! دخترانه گی هایم نیاز به مردانگی هایت ندارند؛ برو مردانگی هایت را با زنانگی های یکی دیگر ارضا کن...! شِیـطاטּ نیـستَ فِرشـته هـَم نیـستم خُدا هَم نیستم فـَقط دُختَـرم! ازنـوعِ سـاده اش... حـَـوا گونہ فـِکـر میـکُنم فَقـط بـہ خاطـِرِ یـک ســیب تـا کـُجا بایَـد تـاواטּ داد...؟ کاش شعور یک عده برسه نر بودن یک جنسیت است ومرد بودن یک هویت؛ زیادند دخترانی که نر نیستند ولی خیلی مرد هستن ...! زنــــــــهآ نمــک زنـבگی انــב .... اگـــر نباشنـב مــــرבها می گنـבنــב بــه ســلامتی هـر چی نمـــکه בختــری نباش که به یه مــرב نیـــاز בاره من یک دخترم ; "من" یک دختر اما "خودم" هستم!!
בختــری باش که مــرב به اوטּ نیــاز בاره
ایـטּ בو با هم خیلی متفاوتــــنـב ....
خالقم به نامم سوره نازل کرد ... !
من یک دخترم
در تقویم روزی به نامم ثبت کردند ... !
با تمام مردانگیهایت هیچ گاه نمیتوانی بفهمی عشق به لاک قرمز را ... !
گریه کردن بدون خجالت ...
درک کردنش در توانت نیست !
منم لیلای عشق و زلیخای انتظار ... !
من دخترم
چک نویس هیچ احساسی نمیشوم ... !
من دخترم دخترانه میخندم ....
پس مرا که خندان میبینی برچسب هرزگی بر پیشانیم نزن ... !
دخترم و دخترانه ناز میکنم ...
دخترانه حسادت میکنم ...
آری من همان دخترم که عشوه هایم بر باد میدهد غرور مردانه ات را ...
صبور و عجول! سنگین، مغرور با پیچیدگی ساده!
فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست...
و برای آنان که چهره های رنگ شده را می پرستند نه سیرت آدمی...
هیج ندارم...!! حوالی من برایشان توقف ممنوع است...
ولی برای کسانی که لایق باشند بی آنکه بخواهند جان هم می دهم....
برچسبـها :
لحظـــه های سکوتــ یه دی ماهی... پر هیاهــو ترین دقایق زندگیشه. پرازحرفــ هایی که میخــواد بگه،ولی... نمیگــه،به هردلیل! نمی گه!! شاید تنهـــا یه لبخند بزنه ... شاید هم خیلی بی احســاس به نظر برسه ولی یه روز... که تبدیل میشه به یه فریاد! فریـــــادی که روزی به گوش خیلیا می رسه...خیلی ها!
شاید دستـــ به سینه بشینه وفقط نگاتــ کنه،
و شایدم بشینه یه گوشه با خــودش خلوتـــ کنه
یه روز اینقد این حرفها وسکوتــ ها تو دلش پر میشه،
برچسبـها :
ميگويند چادرت سياه است ...سياه رنگ خوبي نيست بايد بگويم ... من سياهي چادرم را ترجيح ميدهم بر سياهي غبار نگاه هاي آلوده اي كه بر زلالي ِ روحم نشينند... آرزوی کسی نباش! تاریخ مصرف دارند! انسان های ساده را احمق فرض نکنید باور کنید آنها خودشان نخواستند که “هفت خط ” باشند … دروغـــ رو هــمــه مــیــگـــن
آرزوی آدم ها قیمت دارند...
جایگزین دارند...
امــا اونــجــاش بــه آدم فــشــار مـــیــاد
کــه هــمــراه بــا شــنــیـــدن ِ دروغ
خــر هـــم فـــرض بــشـــی …
برچسبـها :
همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی وقــــتی دلــِت شکــــستـ ه
وقتـــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگـ ـی :
“بیخـــیال”
برچسبـها :
شنیدی میگن مشکلات آدمو مرد میکنه ؟
پس چرا بعضی ها به جای مرد شدن نامرد شدن ؟ چرا نارو میزنن ؟ یادشون رفته خدا اون بالاست ؟ خدا چرا این همه مشکل برات درست کرد ؟ نمی خواست مردت کنه ؟ چرا نامرد شدی ؟ می خوای اون دنیاتو خراب کنی ؟ نابود شدی ؟سوختی ؟ چرا نابود می کنی ؟ چرا آتیش می زنی ؟ مگه دردشو حس نکردی ؟مگه اشکت در نیو مد ؟ چرا اشک آدمارو در میاری ؟ می خوای دلت خنک شه ؟ بابا دمت گرم حیا رو خوردی یه لیوان آبم روش
برچسبـها :
mostafa |